Ebad Mehrani

Hi to all brothers and sisters.This weblog will be updated every weekend God willing.See you

Ebad Mehrani

Hi to all brothers and sisters.This weblog will be updated every weekend God willing.See you

مشخصات بلاگ
Ebad Mehrani
پیوندها

۱۲۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

فرض کنید در محیط Windows Explorer وارد یک پوشه می‌شوید که درون این پوشه فایل‌ها و پوشه‌های فراوانی نیز وجود دارد. اکنون در صورتی که قصد داشته باشید تا سریعاً و بدون استفاده از قسمت Search فایل یا پوشه‌ی مورد نظر خود را پیدا کنید چه خواهید کرد؟ در این ترفند به معرفی یک روش بسیار آسان اما کاربردی خواهیم پرداخت که می‌توانید بسیار سریع پوشه‌ی مورد نظر خود را پیدا کنید.

برای این کار:
کافی است تنها پس از ورود به پوشه‌ی مورد نظر شروع به تایپ کاراکترهای ابتدایی فایل یا پوشه‌ی مورد نظر خود به شکل سریع کنید.
خواهید دید که فایل یا پوشه به حالت انتخاب درآمده است.
برای این کار نیازی به استفاده از قسمت Search نخواهد بود و تنها کافی است در محیط پوشه با دانستن نام فایل یا پوشه‌ی مورد نظر، حروف ابتدایی آن را تایپ نمایید.
اکثر کاربران می‌دانند که با تایپ حرف اول فایل یا پوشه می‌توان مجموعه‌ی فایل‌ها یا پوشه‌هایی که با این کاراکتر شروع می‌شوند را پیدا کرد. اما بسیاری از این که می‌توان کاراکترهای بعدی را نیز وارد کرد بی‌اطلاع هستند.
البته دقت نمایید همانطور که گفته شد بایستی تایپ کاراکترها را سریع و بدون اتلاف وقت انجام دهید.
به عنوان مثال در صورتی که به دنبال فایلی با نام beytoote باشیم، با وارد کردن beyt فایل ما پیدا شده است.



کاشکی میشد بهت بگم
چقدر صدا تو دوست دارم
چقدر مث بچگی هام
لالایی ها تو دوست دارم
سادگی ها تو دوست دارم
خستگی ها تو دوست دارم
چادرنماز و زیر لب
خدا خدا تو دوست دارم
کاشکی رو طاقچه دلت
آینه و شمعدون می شدم
تو دشت ابری چشات
یه قطره بارون می شدم
کاشکی میشد یه دشت گل
برات لالایی بخونم
یه آسمون نرگس و یاس
تو باغ دستات بشونم
لالایـــــی لالایــی لالالا
بخواب که می خوام تو چشات
ستاره هامو بشمرم
لالایـــی لا لالا لالا
پیشم بمون که تا ابد
خونه رو با تو دوست دارم
دنیا اگه خوب اگه بد
با تو برام دیدنیه
باغ گلهای اطلســـی
با تو برام چیدنیه
لالایــــی لالایـی لالالا
کاشکی میشد بهت بگم
چقدر صدا تو دوست دارم
لالایی ها تو دوست دارم
بغض صدا تو دوست دارم
مادرررررررررررررررررررررررررر.....


برای دانلود روی عکس کلیک کنید.


من که نباشم دنیا یک “من”کم دارد
تو که نباشی من یک “دنیا” کم دارم ...!

سلام به اون عزیزی که ، فاصله ها باهاش دارم
تو دفتر روزگار، خاطره ها باهاش دارم
آرزوی دیدن اون ، صورت زیباشو دارم
آخر حرفمم اینه هرجا باشه دوسش دارم...

خدایا نمیدانم چه رازی در کلمه ی دوستت دارم است!
هرکس میشنود بی وفاتر میشود و هرکه میگوید عاشق تر!! :((((((

ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻴﺪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻱ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﺣﺘﻤﺎ ﻳﻪ
ﮐﻴﻠﻮ ﮔﻮﺟﻪ ﺳﺒﺰ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺑﺒﺮﻳﺪ .......
ﺗﻈﻤﻴﻨﻲ " ﺑﻌﻠﻪ" ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻴﺪ !!!..... ;) :)))
ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﻴد آیا؟؟؟؟؟!!!! !

زندگی باید کرد !
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ
زندگی باید کرد !
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد !
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد !
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید روئید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم
روزگارت آرام...

مثلِ همیشه برای تو می نویسم
تو
به نیت هر که دوست داری بخوان …

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم!

چشمانت را ببند و فقط لحظه ای خود را به جای من بگذار…
حس می کنی چقدر تنهایم؟!
وقتی میان این همه ادمک چوبی شانه ای نیست که تکیه گاه ام باشد
وقتی که اغوشی نیست که از همه دل خستگی ها در بر بگیرم
وقتی دست های گرمی نیست که دستانم را شریک شود
یا اشکانم را با سر انگشت هم دلی پاک کند
وقتی که هیچ چشم منتظری در این دنیا برای من پلک نمی زند
وقتی صدایی نیست که خستگی لحظه هایم را با لحن گرمش دل داری دهد
وقتی که هیچ گوشی نیست که این همه دل نوشت را بشنود
حس می کنی تنهاییم را؟؟!!
اگر حس کردی
تو بگو چه باید کرد؟!

انسانهاى بـزرگ ،دو دل دارند ؛
 دلـــــى که درد مى کشد و پنهان است
و دلـــــــــــــــى که میخندد و آشکار است . . .

باران هم روی ستمگر می بارد و هم ستمدیده
ولی بیشتر روی ستمدیده می بارد
زیرا ستمگر چتر ستمدیده را ربوده است . . .

کاش هیچوقت کسی تنها نبود
کاش تنهایی نبود
کاش میشید سیاهی شب را با نور عشق ربود
اما از این همه تلاش بیهوده چه سود؟
همه جا بر همه تن بر همه دیوار ها نقش بسته به رنگ کبود
کاش بی مهری نبود
کاش نقاب بر چهره ی انسان نبود
کاش این همه ای کاش نبود....

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل
خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته

دلم میخواست.....
زمان را به عقب برگردانم.....
نه برای ِ اینکه...آنهایی که رفتند را
بازگردانم....
نه!!!!!!!!!!!
برای ِاینکه نگذارم.........
بیایند.!

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند. آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند . چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند. کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند. استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید. هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود. آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند . اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید. اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند.

بعضی آدم ها را نمیشود داشت
فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت !
بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن ها !
اصلا به آخرش فکر نمی کنی
آنها برای اینند که دوستشان بداری
آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق !
یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست ...!
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم
در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد ...!

لب رودخانه...
یک کلبه خرابه...
داخل کلبه تاریکتر از جنگل انبوه پشت کلبه...
وصاحب خانه ای که سالهاست
دلش را به خاک سپرده...
ولحظاتی که پایانی ندارند برای او...
و کتیبه ای که بر سردر کلبه بود...
وبه این شرح بود:
باران را خدا برای تو باروند اما حالا که تو نیستی پس باران را نمیخواهم...
خورشید را خدا روشن کرد که هر روز ببینمت اما حالا که نیستی پس نور خورشید را نمیخواهم...
صدای پرندگان را با تو دوست داشتم اما حالا که نیستی پس صدایی را نمیخواهم بشنوم...
ولحظات با تو بودن حس نمیشد و حال که نیستی پس زندگی را نمیخواهم...

گیرم که باران هم آمد…
همه چیز را هم شست…
هوا هم عالی شد…
فایده اش برای من چیست؟
هوای دل من بی تو پس است

گرما یعنی ...
نفس های تو،
دست های تو،
آغوش تو ...!
من به خورشید ایمان ندارم!!!
و باز هم سه نقطه های بی پایانِ من...